عرشیا

عرشیا

عرشیا

عرشیا

تاریخ موسیقی ایران قبل از اسلام

محمود مونسی سردرودی

داستان موسیقی ایران، داستانی است پر از فراز و نشیب و در این میان آنچه ما را به مبدا پیدایش این هنر نزدیک می‌کند کشف نی‌های استخوانی مربوط به هزاره‌های قبل از میلاد است که در نوع خود ابتدایی‌ترین و اولین نمونه‌های سازهای موسیقی محسوب شود، شادروان حسن مشحون معتقد است، از زمانی که بشر توانست انفعالات درونی خود را به وسیله‌ صدا نمایش دهد و وزن را از صداهای منظم و مختلف طبیعت به دست آورد، موسیقی را به وجود آورد زیرا جهان پر از اصوات است و عالم خلقت بر توازن و انتظام استوار است.
چون تشخیص موزون از غیر موزون در طبیعت بشر است ، و هر چیز موزون مطابق طبع انسان است . آواز ، رقص ، شعر که هر سه موزونند و مورد پسند بشر ؛ از همان دوران قدیم به صورت آداب و رسوم جزو زندگی ملل دنیا درآمدند ؛ با پیشرفت تمدن و با اختراع آلات و ادوات موسیقی بشر از نواهایی که در ذهنش حالت دلپذیر ایجاد می کرد تقلید نمود و با سرودهای مذهبی به نیایش رب النوع ها پرداخت و موسیقی را رکن اصلی دین قرار داد و از رقص و آوازهای ضربی و غیر ضربی در جشن و سرور و مراسم مذهبی خود استفاده نمود. پس ریشه موسیقی به عهد کهن ارتباط دارد، موسیقی صوتی با سخن به وجود آمده است و در واقع همان روزی که انسان توانست برای نخستین بار خوشی‌ها و رنج‌های خود را با صدا نمایش دهد، مبدا موسیقی است.

سرگذشت هنر ایران از جمله موسیقی آن را می توان به دو بخش تقسیم کرد :

دوره نخست : از آمدن نژاد آریایی به سرزمین ایران تا پایان دوره ساسانی

دوره دوم : از طلوع اسلام تا عصر حاضر

در مورد دوره نخست ، آنچه درباره اندیشه ، عواطف و احساسات هنر آریائیان گفته می شود به سبب فقدان آثار مدون و اسناد معتبر به ناگزیر مبنی بر حدس و گمان خواهد بود ، اکنون بیشتر اطلاعات ما از ایران قدیم غیر از روایات دانشمندان و مورخین شرقی و ادبای دوره اسلامی و اندکی از کتب ایران پیش از اسلام که از اواخر عهد ساسانی باقی مانده ، از منابع خارجی و تحقیق و تتبع شرق شناسان است.

هیچ ملتی بدون اقتباس و استفاده و یاری جستن از دیگران نتوانسته به درجات عالی از تمدن دست یابد و هر ملتی بنابر نیازها و شرایط محیطی خویش و با اندیشه و ذوق و توانائی های خود چیزهائی بوجود آورده که در طول زمان در نتیجه برخورد و ارتباط و در آمیختن با ملت های دیگر ، به دیگران منتقل شده است. ایرانیان از ملت هائی هستند که در این اقتباس و تصرف در آن توانائی و ذوق و پسند خود را در طول تاریخ به ثبوت رسانیده و آن چه را اخذ کرده اند به صورتی بهتر و خوشایندتر در آورده و بدان رنگ ملی داده اند.

ابن خلدون نیز پیرامون اهمیت دادن سلسله‌های تاریخی ایران به موسیقی می‌نویسد: موسیقی نزد ایرانیان پیش از اسلام مطلوب و محبوب بود و رواج بسیار داشت. پادشاهان توجه و علاقه‌ی زیادی به اهل موسیقی مبذول می‌نمودند و خنیاگران و موسیقیدانان را در دربار سلاطین ایران منزلت و مقامی بس ارجمند بوده است.

برای روشن شدن این موضوع و با توجه به آمیزش و ارتباط ملت های متمدنی که در قلمرو هخامنشیان می زیستند و دیگر مللی که به ایران ارتباط داشتند ؛ ابتدا در مورد تمدن هائی صحبت خواهیم کرد که از لحاظ هنر موسیقی دارای غنای فرهنگی بوده اند.

تمدن سومری : سومری ها دارای تمدن کهن بودند ؛ و اسباب و آلات موسیقی که در حفاری های سرزمین کلده و شهر اور کشف شده تا حدودی سابقه و ریشه موسیقی آسیا به ویژه مردم آسیای غربی را روشن کرده است. در داخل آرامگاه یکی از پادشاهان سومری نقش برجسته ای است که یک نوازنده چنگ و زنی را در حال رقص نشان می دهد ، نیز در کاوشهای انجام شده در اور دو ستون کشف شده که بر آن آهنگ موسیقی نقش شده است. از وسایل مرسوم در این تمدن می توان طبل و چنگ و نی را نام برد.

تمدن کلده (بابل جدید) : این تمدن نسبت به ملل همسایه سمت مربی داشته و ملل قدیم از علوم و صنایع و هنر آنان برخوردار بوده اند ، از آثار بدست آمده در حفاری ها و تحقیقات دانشمندان معلوم گردیده که اسباب و آلات موسیقی این دوره عبارت بودند از نی ، فلوت ، شیپور ، عود ، طبل و قانون.

در مورد ادوات موسیقی دوران‌های هخامنشی و پیش از اسلام نیز ، از سازهایی چون نقاره، شیپور، نی، بربط، تنبک، کوس، کرنای، سرنا، دمامه، خم، جلجل و گاودمن نام برده شده است.

به عنوان نمونه در شاهنامه می‌خوانیم :

خروش آمد و ناله کرنای برفتند گردان لشکر ز جای

یا منوچهری می‌گوید :
ز فریاد خرمهره و گام دم الاله بر امد ز رویینه خم

در یک تجزیه و تحلیلی کلی ،اطلاعاتی که شاهنامه از ابزارهای موسیقی دوران‌های تاریخی و اسلامی به ما منتقل می‌کند به مراتب بیشتر از سایر منابع تاریخی است چرا که فردوسی با توجه به سرایش شاهنامه در وزن حماسی در پیروزی ایرانیان سازهای شاد و مناسب و در جنگ‌ها موسیقی عزا و سوگ‌ها را به کار می‌برد.

کهن ترین آثار شعر و موسیقی نژاد آریا :

۱ - وداها یا کتابهای مقدس هندی ها

۲ - اوستا : کتاب مذهبی زرتشتیان و از کهن ترین آثار ادبی و مذهبی ایرانیان است ، در زمان هخامنشیان دو نسخه رسمی از اوستا موجود بوده که یکی را اسکندر ضمن آتش زدن کاخ های سلطنتی پارس سوزاند و نسخه دیگر به دست یونانی ها افتاد و آنان پس از استفاده از قسمت های علمی آن که به نجوم و پزشکی و موسیقی و امثال این ها مربوط می شد ، آن را سوزاندند. کهن ترین قسمت اوستا گاتها است که از خود زرتشت است ، و هنگام نیایش اهورامزدا آن را به آهنگ و آواز می خواندند و این قدیمی ترین میراث مدون ما ، در شعر و موسیقی است.

همچنین در زمینه اجرای موسیقی و آواز می توان به این نکته اشاره نمود که در ایران باستان هر یک از روزهای ماه نامی خاص داشت که به اسامی فرشتگان بود و روز شانزدهم ماه هفتم سال به نام (مهر) بود و دراین روز جشن بزرگی برپا می داشتند ، که پس از نوروز بزرگترین جشن ایرانیان بود ، این جشن شش روز طول می کشید و به روز بیست و یک که آن را ( رام روز) می نامیدند ختم می شد. آغاز مهرگان را مهرگان عام می گفتند و روز انجام آنرا مهرگان خاص می نامیدند. مراسم جشن مهرگان در دوره ساسانیان که سخت پایبند مذهب و دستورات کتاب مقدس زرتشت (اوستا) بودند به بهترین وجه و با شکوه تمام انجام می شد. در این دوره سرایندگان موظف بودند که برای هر روز آهنگی نو بسازند و با سرودن شاعران در آمیزند و بنوازند و بخوانند و هر یک از این نغمه ها به نام همان روز نامیده می شد. « مهرگان بزرگ » و « مهرگان خردک » که نام دو لحن از موسیقی قدیمی و اصیل ایرانی است از یادگارهای آن دوره است.بعید نسیت که "مقام مهرگانی" بعد ها به "مهربانی" تغییر نام داده باشد و اکنون لحنی به نام "مهربانی" در دستگاه ماهور و همان آهنگ با مختصر تغییر حالتی به نام های "چهارپاره" و "چهارباغ" در ابوعطای شور متداول است.

حکیم نظامی گنجوی در خسرو و شیرین میان سی و یک لحن باربد ، لحن دوازدهم را "مهرگانی" نام برده است و گوید:

چو نو کردی نوای "مهرگانی"

ببردی هوش خلق از مهربانی

ساسانیان و شعر و موسیقی در دوره آنان :

دوره ساسانی را می توان دوران شکوفایی موسیقی در ایران باستان دانست. زیرا اغلب شهریاران ساسانی، نه تنها دوستدار موسیقی بودند بلکه بسیاری از آنها، خود با موسیقی کاملا آشنایی داشتند. در زمان شهریاری خسرو پرویز با زمینه ای که از گذشته فراهم شده بود و استادان ماهری که در زمینه موسیقی به وجود آمده بودند؛ عصر طلایی موسیقی ایران است.

تمدن و فرهنگ این دوره آخرین تجلی تمدن و صنعت و هنر کهن ایران و مکمل تمدن هخامنشی بود . بنابر مدارک موجود جشن های علمی و فرهنگی و هنری عهد ساسانیان به مراتب بیش از ادوار قبل بود ، از جمله جنبش علمی هنری که از زمان انوشیروان به منتهای درجه خود رسید و هنر موسیقی که از زمان اردشیر بابکان مورد حمایت و توجه قرار گرفته بود و در زمان بهرام گور و خسروپرویز رو به پیشرفت و ترقی نهاد.

برای اطلاع از چگونگی موسیقی در این دوره باید به ادبیات و رکن اساسی آن یعنی شعر پرداخت که در قدیم شعر و موسیقی توام بوده است.

ازجمله آثار برجسته ادبی ساسانیان ، سرود (کرکوی) با مزمون زیر بوده :

شاها ، خدا یگانا – به آفرین شاهی

افــروخـتـــه بادا روشنـــایی

عالمگیر باد هوش گرشاسب

همی پــــر است ازجـــــوش

نـــــوش کـــن ، مـــــی نوش

همیشه نیکی کن نیکوکارباش

که دیـروز و دیشب گـــذشت

شاها ، خدا یگانا – به آفرین شاهی

از دیگر دلایلی که می تواند غنای فرهنگ و موسیقی دوره ساسانیان را به اثبات رساند گوشه هایی از دستگاه های موسیقی بوده که اکنون نیز نواخته می شود از جمله "خسروانی" ، "اورامن" و پهلوی.

و همچنین مانی دانشمند ایرانی را ازموسیقی دانان نوشته اند ؛ اعتبار و اهمیت موسیقی در عهد ساسانی از آئین مزدک نیز نمودار است.

مزدک در اصول دین خود چنین آورده است که : خداوند آسمان ها مانند پادشاهی بر تخت نشسته و چهار قوه یعنی ( شعور – عقل – حافظه – شادی ) در پیش او ایستاده اند. قراردادن یکی از نیروهای معنوی چهارگانه ، که قوه شادی و نماینده موسیقی است در ردیف سه قوه دیگر دلیل بر اهمیت موسیقی نزد ایرانیان آن دوره است.

هنر موسیقی در روزگار ساسانی تا آنجا رشد یافت که علاوه بر آوازها که دارای اسمی ویژه بودند ؛ ترانه های ضربی که برای آنها شعر ساخته نشده بود نیز نامی داشتند، مانند پیش درآمد های امروزی.

موسیقی دانان عصر ساسانیان :

از موسیقی دان های معروف خسرو پرویزعلاوه بر باربد که همه ما کمابیش داستان هایی درباره وی شنیده ایم می توان به زنی به نام نکیسا نیز اشاره کرد که چنگ می نواخته و به او لقب "چنگی خسرو پرویز " داده بودند. موسیقی دان های دیگر ساسانی عبارتند از: سرکش، بامشاد، رامتین، آزاد وار چنگی، کوسان نواگر، آفرین، خارکش، خسروانی و کاسه گر.

باربد : یکی از این موسیقی دان های معروف خسرو پرویز، باربُد(بَربُد) بوده که بسیاری از الحان و نواهای موسیقی را که هنوز بعضی ار آن ها با همان نام در ردیف دستگاه های موسیقی کنونی ما باقی مانده است از ساخته ها و پرداخته های او می دانند و برخی اختراع "مقامات" را به او نسبت می دهند ؛ او برای هر روز از سی روز ماه، لحنی ساخته بود که آن را "سی لحن باربد" نام نهادند و برای سیصد و شصت روز از سال، سیصد و شصت لحن ساخته بود.هم چنین برای هفت روز هفته نیز، هفت آهنگ به نام "خسروانی" ساخت که هر روز، یکی را اجرا می کرده است. او بربت(عود) می نواخته و زادگاهش را جهرم فارس ذکر کرده اند. داستان هایی که به باربد نسبت داده اند اغلب جالب اند. از آن جمله این که: باربد بسیار تلاش می کرد که به دیدار خسرو پرویز برسد ولی بر اثر حسادت فردی به نام سرکش(سرکیس) که رییس موسیقی دان های دربار بوده، نمی توانسته با خسرو پرویز دیدار کند تا اینکه با موافقت مَردویِه باغبان اختصاصی شهریار ساسانی، موفق می شود در بالای درختی،مشرف بر تخت گاه شهریار پنهان شود و با هنر نمایی خود، مورد توجه شهریار ساسانی قرار گیرد. یا داستان دیگری در رابطه با مرگ شبدیز، اسب محبوب خسرو پرویز، که هیچ کسی جرات نمی کرده است مرگ شبدیز را به خسرو پرویز اطلاع دهد ولی باربد با خواندن شعری آهنگین و نواختن آهنگی غم انگیز به آن اشاره می کند. یا داستان دیگری در رابطه با زندانی شدن خسرو پرویز به وسیله پسرش شیرویه است که وقتی باربد از این کار مطلع شد و حال زار خسرو را در زندان دید، چهار انگشت دست چپ خود را برید تا نتواند پرده های ساز را بگیرد و ساز خود را نیز سوزاند.

سی لحن باربُد :

آرایش خورشید، آیین جمشید، اورنگی، باغ شیرین، تخت تاقدیس، حقه کاووسی، راح و روح، رامش جان، سبز در سبز، سروستان، سرو سهی، شادان مروارید، شبدیز، شب فرخ، قفل رومی، گنج ساخته(گنج سوخته)، گنج بادآورد، کین ایرج، کین سیاوش، ماه برکوهان، مشک دانه، مروای نیک، مشک مالی، مهرگانی، ناقوسی، نوبهاری، نوشین، باده، نیم روز، نخجیره گان، گنج کاروان.

داستان آشنایی خسروپرویز با باربد :

خسرو نوای شیرین بیت الغزل را شنید. جام را به کنار نهاد و گفت: سبز در سبز؟
باز ندا آمد. بیتی دیگر سروده شد. نوا از بالای درختی می آمد. خسرو نزدیکتر شد. گفت کیستی؟ جواب آمد: باربد!
و دوباره نواخت. صدای ترانه هایش چقدر دلنشین بود! خسرو بار دیگر جام گرفت. به بالای درخت نگاه کرد. هیچ ندید.
نوازنده می خواند و بربط می نواخت. ترانه به پایان رسید. خسرو بانگ برآورد: بیرون آی!
باربد از درخت به زیر آمد. جامه پرنیان سبز رنگی پوشیده بود. همچون بلبل ِ مست می خرامید. نزدیک آمد. در مقابل شاه به خاک افتاد.
خسرو پرسید: نامت چه بود؟
گفت: باربد.
خسرو باز گفت: بار دیگر سبز در سبز را بنواز...
باربد عود به دست گرفت و نواخت.

***

خسرو غمگین بود. در مداین بود ولی دلش هر لحظه می خواست به جانب ارمنستان پرواز کند. آنجا که دلبرش خانه داشت. خیال شیرین یک دم خسرو را راحت نمی گذاشت. باربد را فراخواند. باربد به حضور رسید. سی ترانه از میان آوازهایش گزین کرد. سرود و نواخت.

چو باد از گنج باداورد راندی
ز هر بادی لبش کنجی فشاندی
...
چو تخت طاقدیسی ساز کردی
بهشت از طاقها در باز کردی
...
و گر سرو سهی را ساز دادی
سهی سروش به خون خط باز دادی
...
چو کردی باغ شیرین را شکربار
درخت تلخ را شیرین شدی بار

خسرو نام شیرین شنید. غمش تازه شد. باربد نواخت. خسرو جرعه ای نوشید و با یاد شیرین به خواب رفت.

***

ای باربد! برای امروز چه نوایی داری؟
باربد برای هر روز سال نغمه ای داشت. یکی از دستان هایش را اجرا کرد. روز ها که می گذرد باربد نغمه ای تازه ساز می کند. هر روز از پس روز دیگر با ترانه های باربد طی می شود. خورشید گویی تا نغمه ای از باربد نشنود غروب نمی کند. خسرو گویا تا نوایی از دست بربط نواز به گوش جان نگیرد به خواب نخواهد رفت. در این شب باربد نوایی می سازد و خسرو و شیرین را به هم می رساند...

شیرین به پشت پرده خزید. خسرو به تخت شاهی نشست. باربد از زبان خسرو تصنیفی خواند. از غم فراق یار نالید. دل شیرین از پس پرده لرزید. نوبت به نکیسا رسید. او سرودی از زبان شیرین خواند. چنگ نواخت. شیرین وصف حال خود را می شنید. نوبت به باربد رسید. از زبان خسرو سرود خواند و نکیسا در جوابش از قول شیرین ترانه سرود. مجلس اوج گرفت. باربد با نوایی دل انگیز پرده را پس راند. روی بربطش مضراب ریز زد. شیرین بیرون آمد. خسرو به چهره شیرین نگاه کرد. هیچ نگفت. نوای بربط باربد و چنگ نکیسا گویای احوال بود. خسرو قدمی به جلو برداشت. نوای بربط و چنگ یک دم قطع نمی شد. شیرین گامی به جلو آمد. به هم رسیدند. خسرو شیرین را در آغوش گرفت. باربد از نواختن باز ایستاد. عود را به دست گرفت و از مجلس بیرون رفت. به زیر درخت سدر رسید. دلش شادمان بود. بربط را بر کناره درخت سدر ایستاند. به زمین نشست. دراز کشید. چشمش را بست. خوابید... صبح شد. سپیده دمید. باربد بیدار شد. بوی ریاحین به مشام می رسید. باربد بو کشید. چرخید. به خودش نگاهی کرد. لباس گرانقدر خسرو رویش بود.

***

خسرو ناله دردناکی کرد. به یاد آورد که چگونه با اسب تیزگامش شبدیز، چهار رکن ِ هفت اقلیم را در نوردیده بود. اسبی که می تاخت و زمین را چاک چاک می کرد اکنون در بستر بیماری بود. خسرو افسوس خورد. از غم شبدیز دلش به درد آمد. به سمت در نگاه کرد. باربد داخل شد. بربط به دست داشت. خسرو لبخند کمرنگی زد. باربد بی مقدمه نواخت. تصنیف غمگینی خواند. در تصنیفش وصف شبدیز می کرد. از بلند پروازیهایش می گفت. می گریست و می نواخت و می خواند. خسرو دانست که شبدیز دیگر زنده نیست. ترانه غمناک باربد کمی از اندوه خسرو کاست. روزهای بدی بود برای باربد و خسرو و شیرین و...

همه چیز چون جنبیدن پلک چشم زیر و رو شد. خسرو پرویز در دخمه ای محبوس شد. این نیرنگ پسرش شیرویه بود که به حیله، تاج و تخت را از پدر ستاند. خسرو اسیر شد. شیرین در غمی جانگاه سوخت و فنا شد. باربد گریخت. خسرو به گذشته اندیشید. یاد شبدیز و شیرین و شاپور و فرهاد و باربد و نکیسا و شکر و گلگون و مریم و مهین بانو و دیگران در ذهنش متجلی شد. این همه چگونه به طرفه العین از میان رفت؟ نه... یکی هنوز پا برجا بود: باربد!

باربد خودش را به پشت دیوار زندان رساند. رنگش پریده بود. نشست. به دیوار تکیه داد. او نباید به سادگی فنا می شد. مضراب گرفت و برای پادشاهی که تاج و تختش را از دست داده بود نغمه غمگین دیگری سرود. خسرو از داخل زندان تصنیف غم انگیزی شنید. صدای آشنای بربط بود. دلش لرزید. شادمان شد. یادگارهایش هنوز به کام فنا کشیده نشده بود. باربد همچنان نواخت. این غزل خداحافظی بود. دیدار نخستین را به یاد آورد. برای خسرو نواخت . غمگینانه گفت: بدرود...

خسرو تاب نیاورد. به خود پیچید و بغضش را فرو داد. باربد، بربط را به کناری نهاد. خنجر برکشید و به ناگاه چهار انگشت دستش را برید. سپس با دست دیگرش بربط را برداشت و رهسپار خانه شد. آتشی برافروخت. سازهایش را به کام آتش داد. باربد سوخت. جسمش تمام شد. یاد بربط نوازی اش اما همیشه جاویدان ماند.

زندگی نامه استاد محمد رضا شجریان

استاد شجریاناستاد محمد رضا شجریان در اول مهر 1319 شمسی برابر با 21 سپتامبر 1940 در شهر مقدس مشهد در خاندانی که هنر از هر دو سو موروثی بود،(خاندان پدر صوت دلنشین و خاندان مادری خوشنویسی و موسیقی) دیده به جهان گشود.
هنگامی که محمد رضا شجریان به دنیا آمد والدین او هرگز تصور نمی کردند که چه هدیه بزرگی به دنیای هنر و موسیقی تقدیم می کنند.
محمد رضا اولین فرزند خانواده شان بود.
مهدی شجریان پدر محمد رضا ، دارای صدای خوشی بود و مایل بود که محمد رضا را تحت تعلیم خود درآورد.
شجریان در کاستی به نام خاطرات پدر به عشق عمیقی که نسبت به پدرش داشته و در مورد صدای پدر وکودکی اش چنین می گوید:
پدرم متولد مشهد است. پدربزرگم حاج آقا سید علی اکبر طبسی یکی از مالکان مشهور طبس بود او صدای فوق العاده خوبی داشت ولی جز در محافل خصوصی و در نزد دوستان صمیمی جای دیگری نمی خواند. وقتی پدرم فقط 12 سال داشت پدر بزرگم فوت کرد و پدرم بهترین معلم آواز خود را از دست داد.
دوستان پدرم را به حاج آقا سید محمد عرب برای تلاوت قرآن معرفی کردند و
پس از سالها تمرین و ممارست وی بهترین معلم قرآن مشهد شد.
من به خوبی به خاطر دارم که وقتی 3 یا 4 ساله بودم صبح های جمعه جلسات تلاوت قرآن در منزل ما برگذار می شد.
مادرم به محمد شاطر خدمتگزارمان می سپرد که مرا نزد پدرم ببرد من از آنها خیلی خجالت میکشیدم و مرتبا پشت پدرم قایم می شدم در یکی از آن روزها من برای اولین بار آقا سید محمد عرب را دیدم او مرد پیری بود که یک عمامه سبز پوشیده بود. پس از آن جلسه پدرم مرتبا مرا با خود به جلسات قران می برد.
از وقتی 6 ساله بودم تا هنگامی که 19 سالم شد پدرم مرتبا مرا به جلسات تلاوت قرآن می برد وقتی به سن تکلیف رسیدم پدرم مرا صبح بیدار میکرد و میگفت با صدای بلند قرآن بخوانم در این تلاشها پدرم علت اصلی موفقیت من بود.
پدرم عاشق مذهب بود او به شاگردانش به خوبی قران درس می داد و معلم ماهری بود و تا سن 82 سالگی به تدریس ادامه داد.
در سال 1326 استاد شجریان وارد مدرسه 15 بهمن شد و در همان زمان شروع به تلاوت قران نزد پدر کرد به طوری که از 10 سالگی در مراسم و اجتماعات سیاسی آن زمان قران تلاوت می کرد.
اولین زمزمه های آوازی ایشان در دوره دبیرستان به کمک دائی شان و آقای جوان(معلم دانشسرا)آغاز شد.
ایشان در این باره می گویند:
اولین زمزمه ها و آواز من با همراهی دایی ام که فقط دو سال از من بزرگتر بود و تار میزد آغاز شد.
بعد در مشهد به پیرمردی برخوردم به نام آقای جوان که در واقع معلم موسیقی دانشسرا بود.
من در دانشسرای مشهد درس می خواندم و ایشان خیلی به من علاقه داشت تار خیلی خوب می زد و شاگرد علی اکبر خوان شهنازی بود ویولن هم می زد.
با ایشان هم کار می کردم و آواز می خواندم.
استاد در سال 1349 با خانم فرخنده گل افشان که ایشان نیز معلم دبستان بودند آشنا شدند و در شهر قوچان پای سفره عقد نشستند.
یک سال بعد در 29 مرداد 1341 در مشهد چشن عروسی بر پا شد و استاد زندگی مشترک خود را با خانم گل افشان آغاز کردند و 2 سال بعد به عنوان معلم مدرسه به شاه آباد منتقل شدند اما هم چنان موسیقی و آواز را رها نکرده و آموزش سنتور را برای اولین بار در مشهد نزد جلال اخباری آغاز کرد و ادامه داد تا نزد فرامرز پایور در تهران رفت.
استاد در سال 1345 به تهران مهاجرت کرد و پس از ورود ایشان به تهران براساس دعوت قبلی به نزد داوود پیرنیا مدیر برنامه گلها به اداره رادیو مهاجرت کرد و مرحوم پیرنیا پس از تست ایشان شیفته صدای وی شد به این ترتیب اولین برنامه استاد شب جمعه 15 آذر ماه با عنوان برگ سبز شماره 216 با همراهی استاد ورزنده از رادیو پخش شد و این همکاری تا استعفای استاد در سال 1355 ادامه داشت و 300 برنامه ضبط شد.
در تمام مدت همکاری استاد با رادیو و تلویزیون وی با نام مستعار سیاوش بیدکانی شناخته شده بود و این به علت مخالفت پدرش با موسیقی و آواز خواندن استاد بود به گفته خود استاد پدرش به شدت مذهبی بود و اصلا دوست نداشت که پسرش آواز کاز کند.
استاد در مورد آن دوران می گویند:
(وقتی به تهران آمدم و همزمان با کار در برنامه گلهای رادیو به کلاس درس اسماعیل مهرتاش در جامعه باربد رفتم و با ایشان ردیف های طاهرزاده را کار می کردیم پنج ماه از سال کلاسها در فضایآزاد برپا می شد بقیه ماه در یک کلاس کوچک و خفه جمع می شدیم.
در آن زمان همه مرا به عنوان خواننده گلها می شناختند و وقتی میخواستم از قسمت تئاتر به کلاس بروم همه مرا نگاه می کردند.
کلاسهای مهرتاش همیشه پر از شاگرد بود.
روزی به ایشان گفتم: چرا شما چند تا از بهترین شاگردانتان را انتخاب نمی کنید که فقط روی آنها کار کنید و هر شاگردی می آید شما به او اجازه میدهید که از کلاس استفاده کند او گفت اگر آنها خواننده خوبی نشوند شنونده خوبی خواهند شد.
همه ما استاد را دوست داشتیم ولی به سختی در این فضای شلوغ چیزی یاد می گرفتیم.
علاوه بر کلاس مهرتاش من در برنامه گلها با عبادی نیز کار می کردم.
با پا در میانی آقای نقیب که در آن زمان مسئول رادیو بود استاد عبادی به من درس دادند.
ایشان به من می گفت: که هنرمندنما ها فضای رادیو را خراب کرده اند و به من یاد داد چطور بخوانم و هر وقت خارج می خواندم و یا به خودی خود به اوج می رفتم به من تذکر می داد ما شب و روز کار می کردیم.
تاثیر گذارترین فرد در زندگی من استاد دادبه بود او مرا دگرگون کرد و حتی در شخصیت هنری من اثر شگرفی داشت.
من هشت سال با ایشان در شیوه دشتستانی کار کردم.
ولی آنچه که برای من ارزش دارد فکر و اندیشه این مرد بزرگ بود و شاید مهمترین بخش زندگی هنری من آشنایی با ایشان است و ایشان خیلی بیشتر از پدرم در من اثر گذاشت.
در سال 1356 در اعتراض به موسیقی رادیو را ترک کردم و گفتم نمی خواهم صدایم از رادیو پخش شود.
از آن سال به بعد موسیقی و صدای من مردمی تر شد چون در آن زمان مردم از رژیم دل خوشی نداشتند در نتیجه از رادیو و تلویزیون هم ناراضی بودند.
هنر دیگر شجریان در زمینه خطاطی است در این باره می گوید:
من خطاطی را از برادران میرخانی فرا گرفتم اما در امتحان شرکت نکردم زیرا نمی خواستم خطاطی را تا دوره عالی ادامه دهم هدف من این بود که خطم زیبا شود.
خطاطی هم مانند موسیقی زمان زیادی برای یادگیری احتیاج دارد و سخت ترین قسمت خطاطی خط نستعلیق است.
میرخانی نوازنده چیره دست کمانچه نیز بود اما او وارد حیطه موسیقی نشد.
در طی 40 سال فعالییت هنری استاد ایشان در بسیاری از کشورهای آسیایی و اروپایی و آمریکایی کنسرت داده اند.
ایشان در دانشگاههای بروکلی، کلمبیا ،هاروارد ، فیلیپین، شیکاگو شش کنفرانس در مورد موسیقی ایرانی برگذار کرده اند.
در 20 سپتامبر 1995 در یونسکو توسط فدریکو مایور دبیر کل یونسکو مدال پیکاسو که به شکل چشم پیکاسو بود(چون دنیا را به شکل متفاوتی می نگریست) به ایشان اهدا شد.
همچنین در روز 8 فوریه 2001 در ورزشگاه استیل لوس آنجلس جایزه گرمی برای کاست (بی تو به سر نمی شود) به استاد تعلق گرفت.
محمد رضا شجریان پنج فرزند دارد با نام های فرزانه، افسانه، مژگان و همایون از همسر اول و رایان از کتایون خوانساری همسر دوم ایشان .
مژگان شجریان نامی است که در اکثر کاستهای استاد به چشم میخورد ایشان دارای مدرک MS گرافیک هستند و به همراه همسرشان محمد علی رفیعی که مهندس است به کارهای طراحی کامپیوتری کاستهای استاد می پردازند.
همایون شجریان هم از سن 15 سالگی همراه پدر به کار خوانندگی مشغول است.
شجریان عاشق گل و طبیعت است و همه گلها را به خوبی میشناسد و با کشاورزی کاملا آشنایی دارد.
ایشان باغی در هشتگرد حوالی کرج دارد که آخر هفته ها در آنچه به گلکاری می پردازند.
و از بین خوانندگان قدیمی او کارهای قمرالملوک وزیری، بنان، ظلی، تاج اصفهانی و پاورتی است.

موسیقی راک

منشأ راک اولیه را باید در سرودهای انجیلی سیاهان، سبک ریتم بلوز و همچنین موسیقی جاز (Jazz) جستجو کرد. در دهه 1950 نوای ساکسوفون و گیتار الکتریک با ضرباهنگ قوی به این موسیقی اضافه شد و سبکی را به وجود آورد که در ابتدا «راک اند رول» و سپس به اختصار «راک» نام گرفت.

این موسیقی در ظرف نوزده سال چنان محبوبیتی کسب کرد که در سال 1969 در همایشی سه روزه به نام «ووداستاک» توانست بیش از سیصد هزار بیننده را در فضای باز به خود جلب کند. در اواخر دهه 1970 کم کم راک جای خود را به «هوی متال» داد و بعد هم در دهه 1990 موسیقی «رپ» باب میل جوانان غربی قرار گرفت.
در موسیقی راک از همان ابتدا ما با دو مسئله‌ی اصلی روبرو هستیم، یکی فرم این موسیقی از لحاظ علمی و اصول هارمونی و دوم ترانه و مضمون اشعاری که این موسیقی را همراهی می‌کند.
ترانه در موسیقی راک می‌تواند به‌مراتب پراهمیت‌تر از فرم موسیقی از لحاظ ساختار هارمونیک باشد.
چرا که موسیقی راک خود زائیده‌ی شرایط اجتماعی خاص در دهه‌های 1950 تا 1990 است و نمود اولیه‌ی این شرایط در ترانه‌های این چند دهه متجلی شده. آوازهای راک که اغلب سراینده و خواننده‌ی آن یکی است، در حقیقت بازتاب شیوه‌ی زندگی آمریکائی، مانند بی بند و باری فزاینده‌ی جنسی بود.
شعر این آوازها بیش از آنکه همانند آوازهای دهه 1930 و 1940 عاشقانه و احساساتی باشد، گرایش به بیان صریح و بی‌پرده‌ی مضامین جنسی داشت. اجراکنندگان راک در دهه 1960 اغلب به مخالفت و تمسخر جنگ فرسایشی ویتنام می‌پرداختند.

آوازخوانان علاوه بر این در آوازهاشان به بیان تجربه‌های حاصل از استفاده مواد مخدر و تقلا برای کسب حقوق اجتماعی و همچنین مبارزه با تبعیض نژادی مبادرت می‌ورزیدند.
آوازخوان و ترانه‌سرای مشهور «باب دیلن» بخش عمده‌ی شهرتش را مرهون خواندن ترانه‌ایست به نام «Blowin in the wind»، مضمون این ترانه اعتراض به تبعیض نژادی است.
به طور کلی مهم‌ترین مسئله در موسیقی راک لحن اعتراض‌آمیز و تهاجمی و همچنین خشونتی است که در ترانه‌های آن نهفته. این نارضایتی از شرایط موجود است که اعتراض و خشونت را سبب شده و سپس در ریتم‌های درام (drum) که مارش‌های نظامی را تداعی می‌کند متجلی می‌شود. همچنین روح همین اعتراض است که در لگام افسار گسیخته‌ی گیتار الکتریک حلول کرده.
می‌بینیم که نقش اصلی در موسیقی راک را ترانه بر عهده دارد و در حقیقت روح ترانه است که در فرم و ساختار هارمونیک این موسیقی جریان پیدا می‌کند.
حال اگر شعر و آواز را هم از این موسیقی برداریم و به موسیقی بدون کلام بیندیشیم باز هم اعتراض و خلق و خوی تهاجمی در ملودی‌های گیتار و ریتم‌های درام باقی می‌ماند. می‌توان پا را فراتر گذاشت و به جوهره‌ی راک حتی به دور از موسیقی اندیشید. راک یعنی انزجار از سقوط انسان و درحقیقت همین انزجار است که اعتراض را به همراه دارد. حال، ساز و آواز و ترانه تنها وسیله‌ایست برای فریاد. فریادی که بسترش گاه حنجره است و گاه سیم‌های گیتار.
از طرف دیگر با نگاهی به تاریخ موسیقی راک در می‌یابیم که رادیو و تلویزیون و سینما به عنوان بستری بسیار مناسب در رشد و حرکت این سبک از موسیقی نقشی بسیار مهم و اساسی را ایفا کرده‌اند. برای مثال قطعه‌ی معروف «Rock around the clock» ساخته «بیل هالی» که از اولین آثار راک به شمار می‌رود بخش عمده‌ی موفقیتش را مدیون فیلمی است به نام «جنگل تخته سیاه» که در سال 1955 به نمایش درآمد. و یا می‌توان به شبکه تلویزیونی MTV اشاره کرد که در دهه 1980 بازار راک را تسخیر کرده بود.
در سال 1955، باب دیلن چهارده ساله با شنیدن موسیقی «Rock around the clock» فریاد زد «هی! این موسیقی ماست، برای ما ساختنش!» به راستی چه تفاوتی در این اثر وجود داشته که نه تنها باب دیلن بلکه میلیون‌ها جوان دیگر نیز هم‌صدا با او چنین فریاد زده بودند؟ این روح آزادی‌خواهانه، خشونت و اعتراض نهفته در این موسیقی بوده که باب میل جوانان قرار گرفته بود. جوانانی که در زیر آتش توپخانه‌های جنگ جهانی دوم متولد شده بودند و فاجعه‌ی مرگ‌بار و تلخ ویتنام را در پیش رو داشتند